سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آزمونی دیگر

با ورود به تهران من به یکباره از تمامی دوستان خودم جدا شده بودم،اما ورود به دانشگاه و حضور در کلاس فرصتی را به وجود آورد تا من بتوانم چند دوست خوب پیدا کنم،هر چند که احساس می کردم که دنیای من با توجه به شرایطی که داشتم با دنیای سایرین تا حد زیادی متفاوت است.
معمولا برادرم در طول هفته دو یا سه بار یکی از روزنامه های صبح را برای مطالعه در مغازه می خرید،در یکی از روزهای مهر ماه بود که فراخوانی که برای شرکت در آزمون ورودی یکی از بزرگترین بانکهای دولتی که در یکی صفحات همین روزنامه منتشر شده بود توجه مرا به خود جلب کرد و من سریعا فرم ثبت نام را به همراه سایر مدارک لازم ارسال کردم،شاید آن روز فکر نمی کردم که این مسئله مسیر زندگی ام را به کلی عوض خواهد کرد.چند هفته بعد کارت ورود به جلسه آزمون را از محلی که مشخص شده بود گرفتم و برای شرکت در آزمون آماده شدم.
آزمون روزجمعه 84/8/25در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد.آن روز وقتی من تعداد شرکت کننده ها دیدم برای یک لحظه تعجب کردم چون تقریبا به شلوغی کنکوربود،قبل از شروع امتحان تا حدودی ناامید شده بودم چون از بین این همه شرکت کننده قرار بود تنها 130نفر انتخاب شوند،200 سوال که شامل ادبیات،بینش اسلامی،ریاضی،زبان و اطلاعات عمومی می شد سوالات امتحان را تشکیل می داد.
از مجموع سوالات تقریبا ده سوال آن را بدون پاسخ گذاشتم . به سایر سولات هم با اطمینان بالایی پاسخ دادم.بویژه سوالات ریاضی و اطلاعات عمومی که نسبتا هم دشوار طراحی شده بودند.بعد از برگزاری آزمون امیدوار تر شدم اما در کل هنوز هم این مسئله برایم چندان اهمیت نداشت.
هر چه از سال تحصیلی می گذشت من تلاش خودم را بیشتر می کردم،بویژه در زمینه برنامه نویسی که مهترین درس ترم اول را تشکیل می داد و برای من جذابیت خاصی داشت.گاهی اوقات پیش می امد که چند ساعت را صرف نوشتن و اشکال زدایی یک برنامه می کردم و تا قبل از پایان ترم سعی کردم بیشتر تمرین های کتاب را حل و اجرا کنم.
امتحانات پایان ترم هم فرا رسید.هر چند پیش بینی می کردم که نتایج قابل قبولی بگیرم اما هرگز تصور نمی کردم که در بین آن همه دانشجو بالاترین معدل را کسب کرده و اول بشوم!البته هنوز هم معتقدم که این مسئله قبل از هر چیز بیشتر به خاطر عدم تلاش کافی مابقی در کسب نتایج بهتر بوده....