تحولی فراتر از انتظار...
اولین پرونده توسط خود ستوان جلالی به من واگذار شد،شایداگر او می دانست که این کار او درنهایت باعث تحکیم موقعیت من در بازرسی خواهد شد هرگز این کار را نمی کرد.موضوع از این قرار بود که بخاری یکی ازآسایشگاههای پادگان دچار آتش سوزی شده بود و خسارات مالی قابل توجه به بار آورده بود .فرماندهی پادگان موضوع را برای بررسی به بازرسی فرستاده بود،با توجه به فاصله ی نسبتا زیاد آسایشگاه تا محل بازرسی،جلالی که حس و حال رفتن به آنجا را نداشت،بررسی پرونده را به من واگذار کرد.این اولین باری بود که به عنوان نماینده بازرسی برای بررسی یک موضوع به یکی از یگان های پادگان می رفتم.
موضوع خیلی مهمی نبود اما من گزارش مفصلی در موردش تهیه کردم و در پایان گزارش عواملی که به نظر خودم باعث این پیشامد شده بود را در چهار بند تشریح کردم.گزارش من توسط سروان حیدریان مطالعه شد و او در حالی که کاملا از نتیجه کار راضی به نظر می رسید به سایر پرسنل بازرسی هم تاکید کرد که از این به بعد گزارشهای خود را به همین صورت تهیه کنند!!!
د.ومین پرونده چند روز بعد و این بار توسط خود سروان حیدریان به من محول شد.ماجرا از این قرار بود که یک گروهبان کادر که انبار دار یکی از بزرگترین قسمتهای پادگان بود جیره سربازان زیردستش را به میزان ناچیزی کمتراز مقدار مصوب توزیع می کرد ،هر چند که این مقدار خیلی ناچیزبود ما با توجه به تعداد زیاد سربازان آن قسمت همین اختلاف در کل تفاوت زیادی بین میزان تحویل گرفته شده و میزان توزیع شده ایجاد می کرد مثلا فقط در مورد قند،این اختلاف نزدیک 100 کیلو بود!!
بلاهت اودراین زمینه به حدی بود که حتی برای جبران این تفاوت سند سازی هم نکرده بود واین اختلاف در کلیه اجناس انبار او به چشم می خورد،این موضوع هم خیلی پیچیده نبود و من خیلی سریع گزارش مربوطه را به همراه یک سری از فاکتورهاو مدارک موجود که جایی برای انکار ویا تردید باقی نمی گذاشت تهیه کرده و تحویل دادم.
این بار این گزارش مستقیما به دست فرمانده پادگان رسید و او در ذیل این گزارش بعد از دستوراتی که برای تنبیه گروهبان خاطی داده بود از دقت نظر بازرسی تشکرکرده بود.
بعد از این موضوع بود که سروان حیدریان تصمیم جدیدی در مورد من گرفت.به دستور او ازآن تاریخ به بعد اسم من هم به عنوان یکی از افراد کشیک بازرسی(که اصطلاحا در آنجا مداومتکار نامیده می شد)به رکن دوم و فرماندهی پادگان اعلام شد.مداومتکار بازرسی کسی بود که بعد از اتمام ساعت اداری وظیفه اداره بازرسی و سرکشی به قسمتهای مختلف پادگان ونظارت بر عملکرد آنها را برعهده داشت .او در حقیقت جانشین فرمانده بازرسی در ساعت غیر اداری بود.
باور آنچه که در حال وقوع بود برای خودم هم کمی دشوار بود.بدون شک این بالاترین سمتی بود که یک نیروی غیرکادری در آن پادگان می توانست داشته باشد.علاوه بر این من از نظر نظامی در بین پرسنل بازرسی پایینتریتن درجه(یعنی سرجوخه)را داشتم.این موضوع اعتراض شدید ستوان جلالی را به همراه داشت چون به نظر او من توانایی انجام این مسئولیت را نداشتم!!!اما سروان حیدریان تصمیم خودش را در این مورد گرفته بود........
موضوع خیلی مهمی نبود اما من گزارش مفصلی در موردش تهیه کردم و در پایان گزارش عواملی که به نظر خودم باعث این پیشامد شده بود را در چهار بند تشریح کردم.گزارش من توسط سروان حیدریان مطالعه شد و او در حالی که کاملا از نتیجه کار راضی به نظر می رسید به سایر پرسنل بازرسی هم تاکید کرد که از این به بعد گزارشهای خود را به همین صورت تهیه کنند!!!
د.ومین پرونده چند روز بعد و این بار توسط خود سروان حیدریان به من محول شد.ماجرا از این قرار بود که یک گروهبان کادر که انبار دار یکی از بزرگترین قسمتهای پادگان بود جیره سربازان زیردستش را به میزان ناچیزی کمتراز مقدار مصوب توزیع می کرد ،هر چند که این مقدار خیلی ناچیزبود ما با توجه به تعداد زیاد سربازان آن قسمت همین اختلاف در کل تفاوت زیادی بین میزان تحویل گرفته شده و میزان توزیع شده ایجاد می کرد مثلا فقط در مورد قند،این اختلاف نزدیک 100 کیلو بود!!
بلاهت اودراین زمینه به حدی بود که حتی برای جبران این تفاوت سند سازی هم نکرده بود واین اختلاف در کلیه اجناس انبار او به چشم می خورد،این موضوع هم خیلی پیچیده نبود و من خیلی سریع گزارش مربوطه را به همراه یک سری از فاکتورهاو مدارک موجود که جایی برای انکار ویا تردید باقی نمی گذاشت تهیه کرده و تحویل دادم.
این بار این گزارش مستقیما به دست فرمانده پادگان رسید و او در ذیل این گزارش بعد از دستوراتی که برای تنبیه گروهبان خاطی داده بود از دقت نظر بازرسی تشکرکرده بود.
بعد از این موضوع بود که سروان حیدریان تصمیم جدیدی در مورد من گرفت.به دستور او ازآن تاریخ به بعد اسم من هم به عنوان یکی از افراد کشیک بازرسی(که اصطلاحا در آنجا مداومتکار نامیده می شد)به رکن دوم و فرماندهی پادگان اعلام شد.مداومتکار بازرسی کسی بود که بعد از اتمام ساعت اداری وظیفه اداره بازرسی و سرکشی به قسمتهای مختلف پادگان ونظارت بر عملکرد آنها را برعهده داشت .او در حقیقت جانشین فرمانده بازرسی در ساعت غیر اداری بود.
باور آنچه که در حال وقوع بود برای خودم هم کمی دشوار بود.بدون شک این بالاترین سمتی بود که یک نیروی غیرکادری در آن پادگان می توانست داشته باشد.علاوه بر این من از نظر نظامی در بین پرسنل بازرسی پایینتریتن درجه(یعنی سرجوخه)را داشتم.این موضوع اعتراض شدید ستوان جلالی را به همراه داشت چون به نظر او من توانایی انجام این مسئولیت را نداشتم!!!اما سروان حیدریان تصمیم خودش را در این مورد گرفته بود........