گزینش
...صبح روز ی که از قبل برای گزینش اعلام شده بودمن خودم را به دانشگاه هوایی شهید ستاری،که نزدیکیهای فرودگاه مهرآباد قراردارد رساندم .آن روز چیزی حدود 800نفر ازسراسر ایران برای مصاحبه آمده بودند.جلوی درب ورودی حسابی شلوغ بود چون اکثرا به همراه والدین یا یکی از افراد خانواده آمده بودند شاید من جزو معدود کسانی بودم که تنها و با یک ساک دستی کوچک و ساده آمده بودم.
بعد از ورود،کلیه متقاضیان وارد آمفی تئاتر دانشگاه شدندو در آنجا سرهنگ یزدانی مسئول ستاد گزینش توضیحاتی راجع به روند کار و مراحل مختلف داد و بعد از پایان سخنرانی،به هر کدام از ما برگه معاینه ای که مشخصاتمان روی آن حک شده بود داده شد.چیزی حدود 10 یا دوازده مرحله معاینه که توسط پزشکان ارتش و در همان دانشگاه انجام می گرفت و در صورت عدم تایید در هر مرحله،همانجا برگه مزبور باطل و گزینش پایان می یافت.
با گذشتن ازمراحل مختلف معاینه کم کم ازتعدادهم کاسته می شد.روز اول معاینات تمام نشد وکار به روز دوم کشید. خوشبختانه من بدون مشکل خاصی تاییدهای لازم را گرفتم ولی بیش از دوسوم در معاینات پزشکی رد شدند.بعد از آزمونهای مقاومت جسمانی وتست ورزش در مرحله آخر نوبت به مصاحبه رسید.
وارد اتاق مصاحبه شدم، سرهنگ حدودا پنجاه ساله ای پشت میز کنفرانس بزرگی نشسته بود و در سوی دیگر میز صندلی مصاحبه شونده قرار گرفته بود.به محض ورود من به اتاق،سرهنگ لای قرانی که روبرویش قرار داشت را باز کرد و به من دادو گفت بنشین و بخوان،من هم قران را گرفتم و صفحه ی مود نظررا با ترتیل قرائت کردم از نوشته شده در شنبه سی و یکم شهریور 1386ساعت توسط م ر ل | 2 نظر
کنکورنگاههای متعجبانه اش اینطور برداشت کردم که شاید در ابتدا تصور دیگری داشت،تحسین های او هم بعد از پایان قرائت من شاید به همین خاطر بود.در هر صورت جلسه مصاحبه من بیشترحالت گفتگویی دوستانه پیدا کرد تا مصاحبه ای رسمی.اتمام مصاحبه به معنای قبولی من در مراحل گزینش بود و حالا دیگر این سازمان سنجش بود که باید از بین کسانی که در گزینش قبول شده بودند و توسط دانشگاه اعلام می شدند افراد با نمرات بالاتر را انتخاب و اعلام می کرد.
مدتی بعد معاینات دانشگاه امام علی هم برگزار شدو من آنجا هم تاییدات لازم را گرفتم اما محیط و جو آنجا مانند دانشگاه هوایی نبودو به همین خاطر مراحل مصاحبه آنجا را نیمه کاره رها کردم.
روزهای تابستان در حال گذر بود و من منتظر پایان شهریور تا نتایج نهایی کنکور اعلام شود.بالاخره انتظار تمام شد و نتایج هم اعلام شدومن در همان دانشگاه هوایی و در رشته ی عملیات موشکی قبول شدم و باید هرچه سریعتر خودم را برای رفتن آماده می کردم...
+
..
بعد از ورود،کلیه متقاضیان وارد آمفی تئاتر دانشگاه شدندو در آنجا سرهنگ یزدانی مسئول ستاد گزینش توضیحاتی راجع به روند کار و مراحل مختلف داد و بعد از پایان سخنرانی،به هر کدام از ما برگه معاینه ای که مشخصاتمان روی آن حک شده بود داده شد.چیزی حدود 10 یا دوازده مرحله معاینه که توسط پزشکان ارتش و در همان دانشگاه انجام می گرفت و در صورت عدم تایید در هر مرحله،همانجا برگه مزبور باطل و گزینش پایان می یافت.
با گذشتن ازمراحل مختلف معاینه کم کم ازتعدادهم کاسته می شد.روز اول معاینات تمام نشد وکار به روز دوم کشید. خوشبختانه من بدون مشکل خاصی تاییدهای لازم را گرفتم ولی بیش از دوسوم در معاینات پزشکی رد شدند.بعد از آزمونهای مقاومت جسمانی وتست ورزش در مرحله آخر نوبت به مصاحبه رسید.
وارد اتاق مصاحبه شدم، سرهنگ حدودا پنجاه ساله ای پشت میز کنفرانس بزرگی نشسته بود و در سوی دیگر میز صندلی مصاحبه شونده قرار گرفته بود.به محض ورود من به اتاق،سرهنگ لای قرانی که روبرویش قرار داشت را باز کرد و به من دادو گفت بنشین و بخوان،من هم قران را گرفتم و صفحه ی مود نظررا با ترتیل قرائت کردم از نوشته شده در شنبه سی و یکم شهریور 1386ساعت توسط م ر ل | 2 نظر
کنکورنگاههای متعجبانه اش اینطور برداشت کردم که شاید در ابتدا تصور دیگری داشت،تحسین های او هم بعد از پایان قرائت من شاید به همین خاطر بود.در هر صورت جلسه مصاحبه من بیشترحالت گفتگویی دوستانه پیدا کرد تا مصاحبه ای رسمی.اتمام مصاحبه به معنای قبولی من در مراحل گزینش بود و حالا دیگر این سازمان سنجش بود که باید از بین کسانی که در گزینش قبول شده بودند و توسط دانشگاه اعلام می شدند افراد با نمرات بالاتر را انتخاب و اعلام می کرد.
مدتی بعد معاینات دانشگاه امام علی هم برگزار شدو من آنجا هم تاییدات لازم را گرفتم اما محیط و جو آنجا مانند دانشگاه هوایی نبودو به همین خاطر مراحل مصاحبه آنجا را نیمه کاره رها کردم.
روزهای تابستان در حال گذر بود و من منتظر پایان شهریور تا نتایج نهایی کنکور اعلام شود.بالاخره انتظار تمام شد و نتایج هم اعلام شدومن در همان دانشگاه هوایی و در رشته ی عملیات موشکی قبول شدم و باید هرچه سریعتر خودم را برای رفتن آماده می کردم...
+
..