• وبلاگ : داستان يک زندگي
  • يادداشت : روز رفتن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست عزيز
    از اين که نتوانستم زودتر سر بزنم ببخشيد .
    مطالبت مملو از شور و جوشش بود . مثل هميشه لذت بردم . بعضي لحظه ها در زندگي انسانهاست که نقطهء عطف او محسوب ميشه مثلا اون بعد از ظهر خاطره انگيز توي قبرستان قديمي شهر مون وقتي که اون استخوان پوسيده و قلب کيک جشن تولد رو کنار هم ديدم و يک تصميم مهم گرفتم و نتيجه ش اين شد که يک راه مقدس رو انتخاب کردم .
    لحظهء فراغ خيلي سخته ولي فراغ يکي از واقعيتهاي زندگيه چه فراغ دائمي چون همه مسافريم و چه فراغ موقتي چون جسميم و مکان و زمان جزئي از واقعيت اين دنياست . وقتي لحظهء فراغ مقدر بشه و ثانيه هاش برسه بايد اونو قبول کرد چون مکتوب الهي بوده مثل همهء اتفاقات ديگه که ثانيه هاش ميرسه . خدا کنه با ارادهء ما اون ثانيه ها مقدس باشن . بيصبرانه منتظر مابقي خاطراتت هستم . راستي نظر دو مطلب پيشت رو هم که دو هفته قبل نوشته بودم بالاخره فرصت کردم و سيوش کردم . بيشتر از يک ماهه که توي وبلاگم مطلب جديد ننوشتم چون وقت نکردم ولي هميشه سعي کردم حتما حتما به تو سر بزنم يه مدتي هم مطلب نمينوشتي گفتم نکنه سرد شدي؟ ديدم نوشتي خيلي خوشحال شدم .موفق باشي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي